دسته بندی ها
categories

هوش هیجانی در خدمات مشتری چیست و چه مزایایی دارد؟
اهمیت احساسات در خدمات مشتری چیز تازهای نیست و تقریبا همه کسب و کارهای بزرگ با این حقیقت آشنا هستند. احساسی که مشتریان پس از تعامل با تیم پشتیبانی شما دارند میتواند بر تصمیمات خرید آنها تأثیر زیادی بگذارد. در واقع، ۸۱ درصد از خریداران گزارش کردهاند که پس از یک تجربه مثبت از خدمات مشتری، با احتمال بیشتری برای خرید باز میگردند. این یعنی احساسات چیزی است که میتواند وفاداری مشتری را افزایش دهد، برای شما مشتری جدید به همراه آورد و در مجموع فروش شما را افزایش دهد. برای این که بتوانید در خدمات مشتری خود بهترین شناخت را از احساسات آنها پیدا کنید، شما به چیزی به نام هوش هیجانی نیاز دارید. مفهومی که به افراد کمک میکند تا احساسات دیگران را شناسایی کنند و بتوانند به آنها کمک کنند. اما نقش هوش هیجانی در خدمات مشتری چیست و چه مزیتهایی دارد؟ در ادامه با ما همراه باشید تا با هم این موضوع را بررسی کنیم. هوش هیجانی چیست؟ هوش هیجانی (EI) طیفی از مهارتها است که به ما کمک میکند تا احساسات خود را بشناسیم، درک و مدیریت کنیم و همچنین تمام این مهارتها را برای شناسایی، درک و تأثیرگذاری بر احساسات دیگران به کار ببریم. این هوش شامل مواردی مانند خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزه درونی، همدلی و مهارتهای اجتماعی است که برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری بهشمار میرود. هوش هیجانی یک ویژگی ضروری برای همه افراد است. اما برای تیمهای پشتیبانی مشتری، EI میتواند به معنای صدایی آرام در آن سوی تلفن باشد تا به مشتری این فرصت را بدهد که بتواند به راحتی مشکل را توضیح دهد. به کمک این ویژگی، تیم پشتیبانی میتواند حتی اگر مشتری عصبانی است به آرامی راهحل را برای او توضیح دهد و او را آرام کند. به این ترتیب، میتوانید با گنجاندن هوش هیجانی در خدمات مشتری، مشتریان راضیتری داشته باشید و خدمات بهتری به آنها ارائه دهید. مزایای استفاده از هوش هیجانی در خدمات مشتری تجربه نشان داده تیمهای پشتیبانی که هوش هیجانی خوبی دارند میتوانند تعاملات مثبتتری و تجربه خدمات مشتری بهتری را شکل دهند. همانطور که میدانید خدمات مشتری بیشتر مربوط به مدیریت روابط و حل مشکلات است. بنابراین یک تیم خدمات مشتری که بتواند شکایات را به شیوهای دلپذیر رسیدگی کند، به آرامی احساسات برآمده از موقعیتهای ناامیدکننده را با آرامش و به موقع رام کند و بتواند به طور کامل روی مشتری تمرکز کند، برند شما را متمایز میکند. برخی از مزایایی که استفاده از هوش مصنوعی در خدمات مشتری میتواند برای برند شما به همراه آورد: افزایش وفاداری و ارجاع مشتری وقتی مشتریان شما تجربه مثبتی با نمایندگان خدمات مشتری برندتان داشته باشند، به احتمال زیاد به برند شما وفادار میمانند و شما را به دیگران هم معرفی میکنند. خوشحال کردن مشتریان خود به کسب درآمد و حفظ وفاداری بسیار کمک میکند. بهبود رضایت شغلی نماینده خدمات مشتری وقتی نمایندگان خدمات مشتری شما آموزش مهارتهای هیجانی هوش هیجانی ببینند، بهرهوری و انگیزه بیشتری برای خوشحال کردن مشتریان دارند. این مهارتهای خدمات مشتری اغلب به بازخورد مثبتتر مشتری تبدیل میشود که باعث انگیزه بیشتر تیم میشود. افزایش فروش وقتی تیم پشتیبانی مشتری شما به داشتن مهارتهای مثبت در خدمات مشتری شناخته میشود، احتمال جذب مشتریان جدید و افزایش فروش وجود دارد. افزایش حفظ مشتری ۷۲ درصد از مشتریان تنها پس از یک تجربه بد، برندی که از آن خرید میکنند را تغییر میدهند. بنابراین، با اطمینان از ایجاد یک ارتباط مثبت، حتی با مشتریان بیادب یا زیادهخواه، تیمهای پشتیبانی شما میتوانند حالات عاطفی مثبتی ایجاد کنند و از انتظارات مشتری و اعتماد به برند حمایت کنند. هوش هیجانی در خدمات مشتری چگونه به کار می رود؟ اگرچه گنجاندن EI در خدمات مشتری کار چندان سختی نیست، اما حوزههای حیاتی وجود دارد که برای استفاده صحیح از این مهارت در کسب و کارتان باید از آنها آگاه باشید. همانطور که پیش از این نیز گفتیم، تاثیر استفاده از هوش هیجانی در خدمات مشتری بسیار بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنید. در واقع، با درک نیازها و خواستههای مشتری، میتوانیدیک تجربه مشتری شحصی سازی شده را شکل دهید و تأثیر مثبت بیشتری بر مصرفکنندگانتان بگذارید. اما مسئله اینجاست که هوش هیجانی، مهارتی نیست که همه افراد از آن بهرهمند باشند. این یعنی ممکن است برخی از اعضای تیم یا حتی خود شما نیاز به آموزش و تجربه عملی داشته باشید. بنابراین از آنجا که این مهارت را میتوان با تمرین تقویت کرد، میتوانید به کمک روشهای مختلف بیشتر درباره آن بدانید و خدمات بهتری را به مشتریان ارائه دهید. در ادامه، به برخی از انواع استراتژیهایی که به کسب و کارها کمک میکند تا هوش هیجانی را در خدمات خود بگنجانند اشاره میکنیم: توسعه مهارت های خود مدیریتی برخلاف سایر فعالیتهای توسعه برند که باید کارهایی در ارتباط با برند انجام شود، برای بهبود هوش هیجانی در خدمات مشتری شما باید مهارتهایی مربوط به خودتان را بهبود ببخشید. خودآگاهی و خود مدیریتی یکی از مهمترین این مهارتها بهشمار میرود. این دو مهارت، جداییناپذیرند. با این حال، کنترل احساسات یک چیز است و مقابله با استرس ناشی از قرار گرفتن در موقعیتهای خستهکننده و تکراری در طول روز یک چیز دیگر. به همین دلیل، مدیریت استرس در خدمات مشتری از اهمیت بسیار بیشتری نسبت به سایر مهارتها برخوردار است. آموزش مهارتهای مدیریت استرس همچنین به شما کمک میکند تا در موقعیتهای حساس نیز بر خود کنترل داشته باشید. برای نمونه، وقتی احساس کردید که اوضاع دارد از کنترل خارج میشود، کمی استراحت کنید و پس از آماده شدن به کار برگردید تا بهرهوری شما کاهش پیدا نکند. آموزش همدلی با دیگران همدلی نقش اساسی در تجربه مشتری شما بازی خواهد کرد. در واقع، همدلی همواره به عنوان یکی از مهارتهای کلیدی هوش هیجانی بهشمار میرود که به کسب و کارها در ارائه خدمات سطح بالا به مشتری کمک میکند. با این حال، قبل از اینکه بتوانید خود را به جای دیگران قرار دهید و بفهمید که آنها چگونه و چرا احساس خاصی دارند، باید بتوانید احساسات خود را بشناسید و درک کنید. اما یکی از کارهایی که میتوانید برای درک مشتریان، بهخصوص مشتریان شاکی و ناامید انجام دهید، تنها فهمیدن این است که

بازاریابی عصبی: آنچه باید بدانید
آیا تا به حال شده که چیزی را فقط به خاطر این که «تعداد محدودی از آن وجود داشته» بخرید یا مارکی ناشناس را خریداری کنید و ندانید که چرا آن را انتخاب کردهاید؟ پشت همه این خریدهای عجیب و غریبی که داریم دلایلی وجود دارد که به عنوان نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی شناخته میشوند؛ کارهایی که باعث میشود کسب و کارها به طور غیرمستقیم افراد را به خرید محصولاتشان سوق دهند. بازاریابی عصبی یا Neuromarketing البته که مفهوم تازهای نیست و دهها سال است که در بازاریابی و فروش حضور فعال داشته است. اما برخلاف نتایج درخشان آن همچنان بسیاری از کسب و کارها از این مفهوم و مزایای آن غافل هستند. با این تفاسیر، اگر شما نیز درباره نورومارکتینگ و دنیای آن کنجکاو شدهاید، پیشنهاد میکنیم ادامه این مقاله را از دست ندهید. بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ چیست؟ بازاریابی عصبی، مطالعه چگونگی واکنش مغز افراد به تبلیغات و سایر پیامهای مرتبط با برند با نظارت علمی بر فعالیت امواج مغزی، ردیابی چشم و پاسخ پوست است. این تکنیک روشی برای پیشبینی تصمیم خریداران است تا بازاریابان بتوانند از اطلاعاتی که به دست میآورند برای ایجاد محتوای وب سایتها، لوگوها و مطالب رسانههای اجتماعی استفاده کنند. به کمک نورومارکتینگ، تجارتها حتی میتوانند عواطف و احساسات مصرفکنندگان خود را تغییر دهند و عواملی که مانع تصمیمگیری آنها میشود را کاهش دهند. احتمالا به همین دلیل است که فرانسیس کریک، برنده جایزه نوبل، بازاریابی عصبی را یک فرصت حیرتانگیز برای کسب و کارها میداند و معتقد است هر کسی باید از این موقعیت استفاده کند. بسیاری از شرکتهای بزرگ و سرآمد در جهان، مانند NBC، Time Warner و البته فیسبوک مدتها است از Neuromarketing بهره میگیرند. حتی فیسبوک به تازگی با کمک محققان گروه علوم اعصاب مایکروسافت و مغز گوگل، مغز کاربران خود را در حالی که آنها در حال بررسی اخبار موردعلاقشان بودند مطالعه کرده است تا بتواند پیشنهادات بهتری به آنها ارائه دهد. بدین ترتیب، تجارتها میتوانند سیگنالهای عصبی و سایر سیگنالهای فیزیولوژیکی مشتریان خود را برای به دست آوردن بینشی در مورد انگیزهها، ترجیحات و فرآیندهای تصمیمگیری آنها بررسی کنند. آنها همچنین میتوانند از این تحقیق برای پیشبینی نحوه عملکرد یک محصول، خدمات یا کمپین بازاریابی خاص نیز کمک بگیرند. این تکنیک همچنین از ابزارهای خاصی مانند FMRI یا تصویربرداری مغزی (EEG) برای کسب این اطلاعات استفاده میکند. مفاهیم عمقی نورومارکتینگ به گفته دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل در سال ۲۰۰۲، علوم اقتصادی ما دو مغز داریم. مغز منطقی که تنها بر تصمیمات ما تأثیر میگذارد و مغز اولیه که توجه ناخودآگاه، اعتماد، به خاطر سپردن و شهود را هدایت میکند. primary brain بیشتر مسئول تصمیمگیری است و مغز منطقی پس از تصمیمگیری و توصیف و توجیه آنها فعال میشود. مغز اولیه از 6 محرک تشکیل شده و بخشی است که بازاریابان باید تمرکز خود را بر روی آن بگذارند تا پیام خود را به درستی منتقل کنند. این شش محرک عبارتند از: شخصی: اغلب به بقا و رفاه ما توجه دارد. برای تحریک این بخش، به این فکر کنید که بر روی نقاط دردناک مخاطبان خود تمرکز کنید و ببینید چگونه میتوانید آنها را حل کنید. متضاد: تصمیمگیری را تسریع میکند. بازاریابان میتوانند با ارائه گزینههای انتخاب آسان به مشتریان، تبلیغات خود را متضاد کنند تا تلاش شناختی را کاهش دهند. ملموس: به دنبال چیزی آشنا، دوستانه و فورا قابل تشخیص است. بازاریابان میتوانند از شواهد ملموس، اصطلاحات آشنا، الگوها و موقعیتها برای ایجاد پیامهای تبلیغاتی قابل لمس و در دسترس به طور خودکار استفاده کنند. به یاد سپارنده: بیشتر اطلاعات را فراموش میکند، بنابراین بازاریابان باید پیامهایی با شروع و پایان قوی ایجاد کنند تا توجه و حفظ را جلب کنند. تصویری: به شدت به تصاویر پاسخ میدهد و سریع تصمیم میگیرد. بنابراین بازاریابان باید مطالب بازاریابی تصویری جذابی ایجاد کنند که مخاطب را جذب کند. احساسی: برای تصمیمگیری طراحی شده است. بازاریابی احساسی از طریق پیامهای به یادماندنی بر مغز اولیه تأثیر میگذارد. نورومارکتینگ چه کاربردهایی دارد و چگونه بر مصرف کنندگان تاثیر می گذارد؟ تصور کنید که در یک وب سایت تجارت الکترونیک با هزاران محصول و صدها دستهبندی در حال گشت و گذار هستید. چه چیزی را انتخاب میکنید و چرا؟ در این انتخاب و تصمیمگیری، بدون شک مغز شما بیشترین تاثیر را دارد. حتما دیدهاید که اکثر فروشگاههای حضوری و آنلاین، از تابلوهایی با رنگهای نئونی بزرگ و با رنگ روشن استفاده میکنند. به این ترتیب آنها میتوانند توجه مخاطب را به گونهای جلب کنند که او مجبور به ورود به فروشگاه یا کلیک روی یک بخش شوند. اما چه چیزهایی در نورومارکتینگ استفاده میشود تا بر روی رفتار مخاطب تاثیر ایجاد شود؟ انگیزه: نیازهای اساسی و ضرورتهای امنیتی میتواند مشتری را برای خرید محصولات و خدمات ترغیب کند. ادراک: مشتریان بر اساس تبلیغات، بررسی ها یا بازخورد رسانههای اجتماعی، تصوری درباره محصولات ایجاد میکنند. این تصور نقش بسزایی در تأثیرگذاری بر تصمیمات خرید دارد. یادگیری: مشتریان از محصولات برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد آن محصول استفاده میکنند. این عامل به آنها کمک میکند تا تصمیم خرید خود را تکرار کنند یا به برند دیگری روی آورند. نگرشها و باورها: مشتریان نگرشها و باورهای خاصی دارند که باعث میشود به شیوههای خاصی نسبت به یک محصول رفتار کنند. این احساسات نقش عمدهای در تعریف تصویر برند از یک محصول دارند. به این ترتیب، نورومارکتینگ با شناسایی نقاط تاثیرگذار بر رفتار افراد و ارائه محرکهایی مرتبط یا متضاد با آنها، کاری میکند که مصرفکنندگان بسیاری از رفتارها را انجام دهند. این است که بازاریابی عصبی در بسیاری از بخشهای دیجیتال مارکتینگ و بازاریابی نفوذ کرده و بسیار طرفدار پیدا کرده است. در مجموع، بعضی از استفادههای نورومارکتینگ عبارتند از: تست طراحی محصول تست تجربه کاربر تست A/B برای مقایسه اثرات تبلیغات مشابه بهینهسازی کال تو اکشن، مانند از وب سایت ما بازدید کنید ارزیابی تاثیر عصبی تصاویر در تبلیغات برندسازی مجدد البته خوب است بدانید که انجام این تحقیقات ممکن است کمی هزینهبر باشد. اما در نهایت، میتوانید با رشدی که برند پس از استفاده از بازاریابی عصبی میکند هزینهها را جبران کنید. مزیت های استفاده از نورومارکتینگ در بازاریابی برند اضافه شدن نورومارکتینگ به برنامه برندسازی شما میتواند مزایای زیادی

تجربه خرید شخصیسازی شده چیست و چه کمکی به کسب و کارها میکند؟
شخصیسازی خرید مشتریان دیگر یک انتخاب برای کسب و کارهایی که میخواهند تجربه خریدی عالی ارائه کنند نیست و امروز یک عنصر ضروری برای باقی ماندن در دور رقابت است. مشتریان اکنون در هنگام تعامل با برندها انتظار تجربهها کاملاً شخصی را دارند و اگر آن را به دست نیاورند، به احتمال زیاد به سراغ برندهای دیگر خواهند رفت. اما تجربه خرید شخصی سازی شده چیست و چگونه میتواند به برند کمک کند؟ این راهنما به شما کمک میکند تا درباره نکات شخصیسازی بیاموزید و استراتژی تجربه مشتری خود را بر اساس بهترین شیوهها بسازید. تجربه خرید شخصی سازی شده چیست؟ تجربه خرید شخصی سازی شده و دادن خدمات شخصی به مشتری ارائه تجربیاتی برای مشتری است که متناسب با نیازها و ترجیحات فردی مصرفکننده تهیه میشود. شخصیسازی اغلب باعث میشود که مشتریان احساس ارزشمندی کنند و این احساس وفاداری به برند را نیز به آنها القا میکند. ایمیلها، پیشنهادات شخصی و پیامرسانی اختصاصی نمونهای از انواع این شخصیسازی بهشمار میروند؛ هرچند که اگر قصد دارید تجربهای بینظیر به مشتری خود ارائه دهید بهتر است به جای یک محصول، کل سفر خرید او را شخصی کنید. اما برای تجربه خرید شخصی باید چه کرد؟ شما میتوانید به کمک دادههایی که مشتری به شما ارائه میدهد و آنهایی که از تعامل با او به دست میآورید بخشهای مختلفی از سفر خرید مشتری را مانند صفحه لندینگی که مشاهده میکند را شخصیسازی کنید. بدین ترتیب مشتری شما تجربهای منحصر به فرد از خرید خود بهدست خواهد آورد و به احتمال بیشتری برای خریدهای بعدی از شما نیز بازمیگردد. مزایای تجربه خرید شخصی سازی شده چیست؟ شاید در گذشته اکثر مشتریان از این که برندها اطلاعاتی درباره آنها داشتند و پیشنهاداتی شخصی به آنها ارائه میدادند میترسیدند. اما این روزها مشتریان نهتنها انتظار دارند شما آنها را بشناسید بلکه میخواهند که درباره پیشنهادات شخصی خود بشنوند تا خرید راحتتری داشته باشند. طبق گزارشی که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد مشتریان دوست دارند برندها آنها را بشناسند تا مجبور نباشند در هربار خرید خواستههای خود را تکرار کنند. اما تجربه خرید شخصی چه مزایایی دارد؟ تجربه مشتری سریعتر و راحت تر با کمک تجزیه و تحلیل دادههای مشتری، میتوانید اولویتهای مشتری، سابقه حساب، خریدها و بازگشتها و تعاملات بین کانالهای خدمات را پیگیری کنید. وقتی مشاهده این دادهها برای تیم خدمات مشتری شما آسان باشد، پاسخ دادن به سؤالات آنها را نیز آسانتر میکند و میتوانید سریعتر مشکلات مشتریان را حل کنید. تعامل با مشتری را بهبود می بخشد شخصیسازی تعامل با مشتری را افزایش میدهد. مشتریان زمانی که در پیامهای دریافتی نقاط تماس میببینند تعامل بیشتری با برند خواهند داشت. این یعنی، اگر شما یک ایمیل شخصی برای مشتری خود ارسال کنید ۱۴۰ درصد احتمال بیشتری دارد که از ایمیل کلیک دریافت کنید. وفاداری مشتری را افزایش می دهد در نتیجه افزایش تعاملی که مشتری تجربه میکند، وفاداری او به برند نیز افزایش مییابد. مشتریان دوست دارند از برندهایی خرید کنند که علایق آنها را میدانند به آنها به عنوان شخص مینگرند. به دنبال همین زنجیره، تجربه خرید شخصی زمانی که باعث افزایش وفاداری مشتری شود بازده سرمایهگذاری را نیز بهبود میبخشد. این روش همچنین به شما کمک میکند تا مشتریان جدیدی به دست آورید. طبق یک مطالعه مک کینزی، ۷۶ درصد از مصرفکنندگان تمایل دارند از تجارتی خرید کنند که تجربه شخصیسازی شدهتری از آن دریافت کردهاند. چطور استراتژی خرید شخصی سازی شده بسازیم اما کلید ساختن تجربه خرید شخصی سازی شده برای مشتری داشتن استراتژی و برنامهریزی برای این کار است. در ادامه میتوانید را پیدا کنید که به برند شما در داشتن تجربه مشتری مثبت کمک میکند. بدانید مشتریان شما چه کسانی هستند و چه می خواهند اولین قدم در ساختن استراتژی این است که مشخص کنید مشتریان شما چه کسانی هستند و چه نوع خدمات شخصیای را میخواهند. برای نمونه شخصیتهای مشتریانتان ویژگیهای جمعیت شناختی، علایق و رفتارهای خرید، مکان خوبی برای شروع است. بنابراین میتوانید چندین پرسونا ایجاد کنید تا افراد مختلفی را که کسب و کار شما جذب می کند به تصویر بکشید. سپس علاوه بر اینکه مشتریان شما چه محصولات یا خدماتی را میخواهند، میتوانید به این فکر کنید که چگونه میخواهند این اطلاعات و توجه را دریافت کنند. برای مثال، اگر شما یک برند موادغذایی هستید، توصیههای محصول و ایمیلهای شخصیشده احتمالاً برای مشتریان شما مهم خواهند بود، در حالی که خریداران بوتیک ممکن است خواهان تجربههای فردی یا مشاورههای مد کاملاً شخصی باشند. در هر صورت، قبل از اینکه بتوانید انتظارات مشتریان خود را برآورده کنید و از آنها فراتر بروید، باید این نیازها را درک کنید و بشناسید. معیارهای مهم شخصی سازی را تعریف کنید طبیعی است که قبل از اینکه بتوانید تجربیات مشتری را شخصیسازی کنید، باید یکسری دادهها و اطلاعات به دست آورید. مثلا از خود بپرسید چه نوع دادهای برای اطلاعرسانیهای برند مفیدتر است. البته این که چه دادهای میتواند اطلاعات ایدهآل را به شما بدهد به نیازهای کسب و کار و صنعت شما بستگی دارد. اما تعدادی از رایجترین انواع دادههای جمعآوریشده عبارتند از: موقعیت مکانی مشتری جمعیتشناسی رفتار در سایت سابقه خرید تاریخچه جستجو در سایت پس از این که اطلاعاتی را که برای هدف مشتریانتان مفید است را مشخص کردید، میتوانید شروع به جمع آوری اطلاعات از آنها به روشهای مسقیم و شفافتر کنید. برای این کار نظرسنجی آسانترین کار است اما میتوانید از روشهای خلاقانهتر نیز کمک بگیرید. برای مثال، اگر محصولی مرتبط با سلامت پوست ارائه میدهید، ممکن است از مشتریان در مورد عادات غذایی، روال ورزش یا عوامل محیطی بپرسید. این کار به شما این امکان را میدهد نه تنها محصولی را که میخرند را شخصیسازی کنید، بلکه تلاشهایی که باید برای تجربه خرید شخصی مشتری در آینده نیز انجام دهید را بدانید. جمع آوری بازخورد و بهینه سازی هیچ تلاشی برای شخصیسازی تجربه مشتری هرگز کامل نیست و نخواهد بود. بنابراین بهتر است به جای انتظار برای بینقص شدن استراتژی خود کاری را شروع کنید و در ازای آن از مشتریان خود بازخورد دریافت کنید. میتوانید این کار را از طریق پیوندهایی به نظرسنجیها در صفحات محصول یا هنگام پرداخت انجام دهید. همچنین میتوانید تعاملات خدمات مشتری را نیز تجزیه و تحلیل

ترندهای تجربه مشتری و تأثیر آن بر میزان وفاداری مشتریان
تجربه خرید مثبت و بهیاد ماندنی برای مشتری، همان چیزی است که ما از آن به عنوان معامله برد-برد یاد میکنیم. اگر مشتری از خرید خود یک تجربه استثنایی داشته باشد، اصطکاک به حداقل میرسد، تعامل به حداکثر میرسد و باعث می شود مشتریان احساس کنند که شنیده میشوند و مورد قدردانی قرار میگیرند. اگر دقت کرده باشید، افراد همیشه کسب و کارهایی را به هم معرفی میکنند که تجربه خوبی از خرید آن داشتهاند و خود نیز برای خرید دوباره به همان برند باز میگردند. پس بیاید تا کمی درباره ترندهای تجربه مشتری صحبت کنیم و ببینیم چه تاثیراتی بر میزان وفاداری مشتریان ما خواهد داشت. تجربه مشتری چیست؟ CX یا تجربه مشتری، به هر کاری گفته میشود که یک کسب و کار یا سازمان انجام میدهد تا مشتریان خود را در اولویت قرار داده و بتواند به نیازهای آنها پاسخ دهند. اما شاید برایتان این سوال پیش بیاید که چه چیزی تعیینکننده یک تجربه مشتری مثبت یا منفی است؟ فرض کنید شما یک کافیشاپ دارید و مشتری از شما درخواست یک کاپوچینو میکند. اگر شما از همان لحظهای که مشتری وارد میشود متوجه او شوید، به او خوشآمد بگویید، به سرعت سفارش او را بگیرید و در کنار کاپوچینوی او یک عدد شکلات یا بیسکوییت رایگان نیز هدیه دهید، مشتری احساس خوبی از این خرید خواهد داشت. از سوی دیگر، اگر مشتری وارد کافه شود و کسی را پیدا نکند، مجبور شود مدت زیادی را برای تحویل سفارش منتظر بماند و در نهایت نیز به جای کاپوچینو، هات چاکلت دریافت کند، تجربه منفی خواهد داشت و دیگر به این کافه برنمیگردد. بنابراین، میتوانیم بگوییم چهان عنصر تجربه مشتری عبارتند: برند محصول قیمت خدمات همانطور که میبینیم، در عصر حاضر نحوه ارائه خدمات دقیقا به اندازه کیفیت خدماتی که به مشتری ارائه میشود اهمیت دارد. در کسب و کارهایی مانند دیجیتال مارکتینگ، مشتری سفری را با برند همراه میشود؛ به همین دلیل تجربهای که او از این همکاری به دست میآورد، در سطح عناصر حیاتی و بسیار تعیینکننده خواهد بود. تاثیر تجربه مشتری بر وفاداری به برند شما به عنوان صاحب یک برند، باید بدانید که مشتریان امروزی همیشه، حتی اگر از محصول یا خدمات انتخابی فعلی خود رضایت داشته باشند، به دنبال خدمات یا محصول بهتر بعدی هستند. بنابراین باید بتوانید با دنبال کردن ترندهای تجربه مشتری و ساختن یک تجربه مثبت توجه مخاطب خود را حفظ کنید و کاری کنید که برای دفعات بعدی به جای انتخاب رقبا، دوباره شما انتخاب شوید. مشتریای که از خدمات شما رضایت دارد، به احتمال بیشتری برای خرید دوم هم شما را انتخاب میکند تا این که ریسک انتخاب یک برند جدید و ناشناخته را به جان بخرد. از سوی دیگر، برای برندها نیز هزینه جذب مشتری جدید بسیار بیشتر از حفظ مشتریان فعلی است و در این بازار کسی موفق است که بتواند مشتریان خود را به طرفداران واقعی تبدیل کند. بنابراین، برندها باید احساسات مشتریان خود را بشناسند، نیازهای آنها را بدانند و از همه مهمتر این که با نحوه حل نیازهای آنها آشنا باشند. البته لازم به ذکر است که این تغییرات باید به طور مداوم تحت نظارت قرار گیرند و همواره با توجه به ترندهای تجربه مشتری بهروز شوند. زیرا رفتارها و نگرش های مصرفکنندگان به طور مداوم در حال تغییر است. چیزی که مشتریان امروز دوست دارند، ممکن است فردا دوست نداشته باشند و یا برعکس ممکن است از محصولی مشابه آنچه قبلا استقبال کردهاند خوششان نیاید. آمارها چه می گویند؟ یافتههای یک نظرسنجی KPMG که درباره تأثیر تجربه مشتری بر وفاداری به برند انجام شد، نشان میدهد که مصرفکنندگان ادعا میکنند که برای وفاداری به یک برند، ۷۷درصد کیفیت محصول، ۶۶ درصد ارزش پول و ۶۵ درصد ثبات محصول (اندازه، طعم، کیفیت و غیره)، ۵۶٪ خدمات مشتری، ۵۵٪ تجربه خرید (خرید، تسویه حساب، مرجوعی، و غیره)، ۵۵٪ مجموعه محصولات، و ۵۴٪ نجوه قیمتگذاری تاثیرگذار است. این عوامل در به دست آوردن و حفظ وفاداری مشتریان به یک برند حیاتی بهنظر میرسند، اما چالشی به نام کشف عوامل پنهانی که باعث وفاداری میشوند وجود دارد. در واقع، شرکتها با دادههایی بیشتری از آنچه که میتوانند اداره کنند سروکار دارند. بنابراین کشف تمامی عوامل مورد نیاز برای شناسایی افزایشدهندههای وفاداری مشتری و چرایی آن دشوارتر از همیشه است. با این حال، در انتهای تونل تاریک این چالش نوری وجود دارد. زیرا یکی از گزارشها به این موضوع اشاره میکند که برندها میتوانند دادههای بدون ساختار یا غیرقابل استفاده را با ابزارهای مناسب تحلیل کنند. اینگونه میتوانند با مسائل نوظهور را قبل از این که همهگیر شوند، شناسایی و راهحلی برای آن بیاندیشند. چگونه با استفاده از ترندهای تجربه مشتری وفاداری به برند ایجاد کنیم؟ گفتیم هزینه پیدا کردن مشتریان جدید چیزی حدود ۵ برابر بیشتر از جذب مشتری جدید است. اما در نظر داشتن این نکته نیز مهم است که باید میان حفظ مشتریان قبلی و اضافه شدن مشتری جدید تعادل ایجاد کرد. البته پیدا کردن مشتری جدید چندان کار سادهای نیست. اما موضوع بحث ما یعنی تجربه مشتری، عاملی است که میتواند علاوه بر حفظ مشتری فعلی به طور رایگان برای ما مشتریان جدید به همراه بیاورد. مشتریانی که تجربه مثبتی از یک برند داشته باشند به آنها اعتماد میکنند و درباره تجربه خرید خود با اطرافیان و دوستان نیز صحبت میکنند. اینگونه است که برندها میتوانند از ساختن تجربه مثبت برای مشتریان خود سود ببرند. همانطور که پیشتر نیز خواندید تجربه مشتریان و احساسات آنها دائما درحال تغییر است. این یعنی شرکتها نیز باید به طبع آن از آخرین ترندهای تجربه مشتری در بازار آگاه باشند تا همیشه مشتریان خود را راضی نگهدارند. پس بیاید تا با هم از ترندهای تجربه مشتری ۲۰۲۳ خبردار شویم و نحوه استفاده از آنها را نیز بدانیم. جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های مشتری برای بینش بهتر تیمهای CX میتوانند با استفاده از تحلیل دادهها مشتریان خود را درک کنند و بدانند مصرفکنندگان از سازمان خود چه انتظاراتی دارند. اکثر بازاریابان نیز در حال حاضر از دادههای تجربه مشتری برای تصمیمگیریهای خود استفاده میکنند. بنابراین، جمعآوری دادههای مشتری از طریق کانالهای مختلف مانند رسانههای اجتماعی، نظرسنجیها و بازخوردها به سازمانها کمک میکند تا همگام با مسیر

چطور یک فرهنگ سازمانی غنی بسازیم؟
تقریبا میتوان با اطمینان گفت، یک فرهنگ سازمانی غنی و سالم، یکی از اصلیترین عوامل موفقیت یک شرکت است. این فرهنگ به ارزشها، باورها و رفتارهایی اشاره دارد که نحوه تعامل کارکنان و مدیریت یک شرکت، انجام و مدیریت معاملات تجاری را تعیین میکند. حال فرهنگ سازمانی چه به صورت شانسی در کسبوکار شما شکل بگیرد و چه برای آن برنامهریزی کنید، در هر صورت روی تمامی ابعاد سازمان تاثیر خواهد داشت. پس بیاید تا با هم ببینیم چطور یک فرهنگ سازمانی غنی بسازیم؟ فرهنگ سازمانی غنی چیست؟ فرهنگ سازمانی به ارزشها، باورها و رفتارهایی اشاره دارد که نحوه تعامل کارکنان و مدیریت یک شرکت و انجام و مدیریت معاملات تجاری را تعیین میکند. یک شرکت فرهنگ را در کد لباس، ساعات کاری، نحوه راهاندازی دفتر، مزایای کارکنان، جابجایی، تصمیمات استخدام، رفتار با کارمندان و مشتریان، رضایت مشتری، و هر جنبه دیگری از عملیات منعکس خواهد شد. این فرهنگ اگرچه در تمامی کسبوکارها به طور خود به خود شکل میگیرد اما هر فرهنگ سازمانی مفید و غنی نیست. بنابراین، ما فرهنگ سازمانی غنی را بهصورت مجموعهای از رفتارها و هنجارهایی تعریف میکنیم که سازمان را به سمت رسیدن به نتایج برتر سوق میدهد و آن را به اهداف خود میرساند. شرکتی که بتواند چنین فرهنگی را به نمایش بگذارد به طور معمول به نتایج مالی و غیر مالی بهتری مانند رضایت مشتری، حفظ کارکنان، رقابت و نوآوری نسبت به همتایان خود در یک دوره طولانی دست مییابد. یک فرهنگ سازمانی مثبت میتواند به جذب و حفظ استعدادهای برتر، بهبود عملکرد تیم و در نهایت به موفقیت کسب و کار در بازار کمک کند. به همین دلیل، به همین دلیل ضروری است که بهجای واگذاری شکلگیری فرهنگ سازمانی به شانس، فرهنگی را که میخواهید در شرکتتان ببینید، خودتان ایجاد کنید. چرا داشتن فرهنگ سازمانی مثبت اهمیت دارد؟ سرمایهگذاری بر روی فرهنگ سازمانی و نوعی از رهبری که در آن اعضای تیم میتوانند شکوفا شوند، در کارها مشارکت کنند و بدانند حمایت میشوند دقیقاً همان چیزی است که به موفقیت کسب و کار کمک میکند. بدین ترتیب، با استفاده از ارزشهای شرکت خود، میتوانید به طور منظم و عمدی موتور کسبوکار، پشتیبانی مشتری، جذب نیرو، استخدام، فرآیندهای داخلی و تقریباً هر چیز دیگری که از سازمان میخواهید را بهبود بخشید. فرهنگ سازمانی تعادلی باعث مشارکت کارکنان میشود و حفظ نیروها را افزایش میدهد؛ زیرا تیم شما احساس میکنند که حمایت میشوند و میتوانند هر روز بیشتر تلاش کنند تا بهترین باشند. به بیان دیگر، با فرهنگ و ارزشهای قوی سازمانی میتوانید: پروژههای تیم محور ایجاد کنید تا تیم شما بتواند بهترین کار خود را انجام دهد. اصطکاک را کاهش دهید تا اعضای تیم بتوانند پروژه های با تاثیر بالا را شناسایی و اجرا کنند. اطمینان حاصل کنید که همه اعضای تیم بدون در نظر گرفتن جنسیت، ظاهر، نژاد و هویت، در سازمان شما احساس خوبی دارند. همه چیز را به ماموریت نهایی شرکت خود وصل کنید، تا همه بفهمند که چرا کارشان یک قطعه حیاتی از پازل است. استانداردهایی را برای کار تیمی، همکاری و تیمسازی در سراسر سازمان خود ایجاد کنید. چطور یک فرهنگ سازمانی غنی را طراحی کنیم؟ همانطور که گفتیم، فرهنگ سازمانی غنی مزایای زیادی را هم برای کارکنان و هم برای کسبوکار خواهد داشت. این فرهنگ میتواند کارمندان را انگیزهمند کند، بهرهوری کلی سازمان را بهبود ببخشد و از همه مهمتر این که بازگشت سرمایه یا همان ROI را افزایش دهد. بدین ترتیب، فرهنگ سازمانی کلیدی است که میتواند موفقیت و طول عمر کسبوکارها را تضمین کند. حال شاید بپرسید چطور یک فرهنگ سازمانی غنی را در شرکت خود بسازیم؟ در ادامه به انواع استراتژیهایی که به شما در طراحی و ساخت یک فرهنگ غنی کمک میکند خواهیم پرداخت. ماموریت، ارزش ها و اهداف شرکت را تعریف کنید و با کارکنان به اشتراک بگذارید اساس هر فرهنگ قوی، ماموریت، ارزشها و اهداف شرکت است. کارمندان شما دوست دارند بدانند زمانی که در شرکت میگذرانند بیفایده نیست و در جهت رسیدن به اهداف خاصی است؛ پس شما باید اهداف شرکت را ابتدا برای خود تعریف کرده و سپس بهطور واضح برای کارمندان شرکت توضیح دهید. حال این هدف چه نجات سیاره زمین باشد و چه تولید بهترین بستنی در شهر، شما باید مطمئن شوید که کارمندان میدانند کارشان علاوه بر درآمدزایی، هدفی نیز دارد. علاوه بر این، اگر کارکنان بدانند در حال خلق چه ارزشی هستند میتوانند در مسیر فروش بیشتر یا بهنوعی فروش ارزش به مشتری نقش داشته باشند. در واقع، شما با معرفی ماموریت شرکت خود به مردم نشان میدهید که چرا شرکت شما وجود دارد و با مشخص کردن اهداف و ارزشهای شرکت خود را به عنوان یک بزینس توصیف میکنید. علاوه بر این، داشتن اهداف کوتاه یا بلندمدت نیز به کارمندان کمک میکند تا متمرکز بمانند و برای کار خود انگیزه داشته باشند. ارزش های مشترک ایجاد کنید ارزشهای اصلی یک سازمان توصیف میکنند که اعضای گروه چگونه باید با یکدیگر رفتار کنند، چگونه میتوان انتظار رفتار با کارکنان را داشت، و بهطور کلی ارزهای مهم شرکت چیست. به یاد داشته باشید هر چند سال یکبار، به خصوص زمانی که شرکت در حال رشد است، باید ارزشهای شرکت خود را بهروز کنید. ارزشها را همچنین میتوانید به کمک کارکنان نیز ایجاد کنید. از کارکنان درباره فرهنگ ایده آل نظرسنجی کنید این که شنبه صبح وارد شرکت شوید و به کارکنان بگویید که سیاستهای شرکت در حال تغییر است و آنها نیز باید تابع این تغییر باشند اصلا کار درست و منطقیای نیست! این نوع تصمیمات نه تنها روحیه کارکنان را بهبود نمیبخشد که ممکن است باعث شود برخی از آنها از کار استعفا دهند. کارمندان شما در مورد فرهنگ سازمانی نظراتی دارند و این نظرات باید شنیده شوند. پس از طریق نظرسنجیهای ناشناس از آنها بپرسید که چه فکر میکنند و از این نظرات استفاده کنید. اگر کارمندان احساس کنند میتوانند آزادانه خود را بیان کنند، احساس بهتری درباره محیط کار خود خواهد داشت و صادقانهتر عمل خواهند کرد. فراموش نکنید که هنگام تجزیه و تحلیل نتایج نظرسنجی، به دنبال الگوهای تکرارشونده در پاسخها باشید. اگر چندین کارمند به یک مشکل اشاره کنند، این نشاندهنده یک مشکل جدی در شرکت است. رفاه کارکنان را